تا اينکه مرد مهرباني از راه رسيد و از اينکه مرد گدا را آنطور دست ميانداختند ناراحت شد. در گوشه ميدان به سراغش رفت و گفت: هر وقت دو سکه به تو نشان دادند سکه طلا را بردار. اينطوري هم پول بيشتري گيرت ميآيد و هم ديگر دستت نمياندازند. مرد پاسخ داد: حق با شماست اما اگر سکه طلا را بردارم ديگر مردم به من پول نميدهند تا ثابت کنند که من از آنها احمقترم. شما نميدانيد تا حالا با اين کلک چقدر پول گير آورده ام. نتيجه : اگر کاري که ميکني هوشمندانه باشد هيچ اشکالي ندارد که تو را احمق بدانند.!
دوستان نظرتون رو درباره این داستان بدید.ممنون
داستان جالبي بود . سلام در ختم صلوات فرج امام مهدی عج شرکت نمایید برای شرکت در ختم صلوات به لینک زیر مراجعه نمایید: سلام خیلی قشنگ بود احسنتم برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:
پاسخ:چی شد؟
پاسخ:ممنونم
http://campaignzohor.loxblog.com/page/KHatmSalvat
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
پاسخ:باشه حتما
پاسخ:ممنونم قابلی نداشت
بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .
شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:
وقتی اولشو خوندم فهمیدم اخرش چی میشه ولی جالب بود
پاسخ:ممنونم